Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-05-03@03:10:35 GMT

پدرِ کودکان

تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۷۲۲۳۴۰۵

پدرِ کودکان

دکتر محمد قریب/ ۱۳۳۵

همان زمان، زنده‌یاد ایرج کریمی هم در مجله فیلم (شماره ۳۸۷، آذر ۱۳۸۷) نوشت: «روزگار قریب منظومه‌ دل‌پذیر، جذاب، منسجم، پرکشش، و آرام و بی‌هیاهوی نوع‌دوستی‌ست که پزشک توانا و دریادلی در کانون آن، چون قلب، می‌تپد. آن تصویر آرمانی که در سینما و تلویزیون دنیا بار پزشک‌های خیالی کرده‌اند در منظومه‌ روزگار قریب واقعاً وجود داشته و کیانوش عیاری با ظرافت و وسواس و لطافت توانسته، بی‌سقوط در ورطه‌ احساساتی‌گری، تراش دل‌خواه و سینمایی‌اش را روی الگوی زندگی، تلاش و مرگ پزشک فرزانه و عمیقاً انسان‌دوست، دکتر محمد قریبِ فقید، پیاده کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

عیاری آشکارا به ژانرها و سبک کلاسیک علاقه‌مند و پای‌بند است، و با این حال با درآمیختن روایت کلاسیک و عناصری از نوواقع‌گرایی سینمای ایران، و با چنان ساخت و پرداخت سنجیده و دقیق و ظریفی که هر چیزی را چنان سر جای خودش نهاده که همه چیز به نحو غریبی سامان طبیعی یافته ـ و از جمله خود «قریب» ـ منظومه‌ای آفریده که به سهم خودش آبروی زیادی ـ به هر دو معنای آن: بسیار و زیادی ـ به تلویزیون ما می‌دهد (می‌گویند دکتر ولایتی با حمایت همه‌جانبه بانی این سریال بوده که جای خوش‌حالی ندارد، چون حاکی از این است که کار از حسن نیت فردی ـ چیزی چون بخت و اقبال ـ سرچشمه گرفته و نه این‌که از دل یک نظام و برنامه‌ریزی بیرون آمده باشد.)»

پرهام کرمی (کودکی دکتر قریب)

و این همه درباره «روزگار قریب» است. سریال تلویزیونی که کیانوش عیاری با محوریت دکتر محمد قریب ساخت و از شبکه سه سیما پخش شد. سریالی که همه‌چیزش اندازه بود. با پژوهشی مفصل، حتی یک نمای اتفاقی و بی‌کوشش در تمام مجموعه دیده نمی‌شود. عیاری هم اما وسواس‌گونه قلم به دست گرفت و بعد، پشت دوربین نشست. حتی بر تک‌تک اجزای صحنه و لباس کار هم نظارت کرد تا کاری شد مثال‌زدنی تا هنوز که هنوز است از تلویزیون بازپخش شود.

 پیش‌تولید و تولید کار از اواخر سال ۱۳۸۱ آغاز شد تا سرانجام نخستین قسمت آن، ۲۹ آذر ۱۳۸۶ پخش شد. کاری که دوشنبه‌ها و در ۳۶ قسمت ۶۰ دقیقه‌ای به نمایش گذاشته شد و تا ششم آبان ۱۳۸۷ ادامه داشت. اما این سریال بهانه‌ای است برای گروه ایران‌شناسی ایرنا که خود قریب را بهتر بشناسیم.

کاوه آهنگر (نوجوانی دکتر قریب)

محمد قریب، متولد ۱۴ تیر ۱۲۸۸ در تهران است و سریال نیز، از هفت سالگی او آغاز می‌شود؛ سال ۱۲۹۵. خانه‌شان در کوچه میرزا محمود وزیر است و پدرش، میرزا علی‌اصغر قریب، در سرچشمه، دکان بنکداری و رَزّازی دارد. او که از مردان روشن روزگار خویش است، فرزند نخست خود را به مدرسه می‌فرستد. آن هم در روزگاری که مدرسه تازه جای مکتب را گرفته بود و عوام، مدرسه را جایی می‌دانستند که بچه‌ها در آن کفر و بی‌دینی می‌آموزند. و مثلا یکی از چالش‌ها، آموختن زبان خارجی بود. قریب به «مدرسه دولتی غیرمجانی سیروس» می‌رود که مصطفی خان نوایی ملقب به نیّرالسلطان می‌رود. نمراتش چنان عالی بود که از دستان ذکاءالملک فروغی یک شاهنامه نفیس دریافت می‌کند. از یکی از رفقایش، که ازقضا «مهدی بازرگان» است، می‌شنود او در آزمون اعزام محصل به فرنگ پذیرفته شده و جزء یکی از آن ۱۱۰ نفر است اما قریب بی‌خبر از آن بود. سرانجام در سال ۱۳۰۶ با وساطت پدرش، اسماعیل خان مرآت که رئیس هیات اعزام محصل بود، با آنان همراه می‌شود، مشروط بر آنکه در دو سال اول به خرج خود در فرانسه، درس طب - که شیفته آن بود - بخواند و اگر نمرات قابل قبول داشته باشد، مشمول بورسیه شود و چنین هم شد.

از راست: مهران رجبی (پدر دکتر قریب)، شهاب کسرایی (جوانی دکتر قریب)

او در پایان سال اول در شهر رن فرانسه موفق به دریافت جایزه لابراتور تشریح دانشکده پزشکی شد و در سال ۱۳۱۴ نخستین ایرانی بود که توانست در کنکور اَنترنای بیمارستان پاریس موفق شود. و بعد، پس از چهار سال، امتحان اکسترنا را هم با رتبه عالی پشت سر گذاشت. پس از هشت سال اما  او که هوای وطن در سر داشت، با قطار سراسری اروپا به بادکوبه آمد و با کشتی به بندر پهلوی. و از آنجا به پایتخت رسید اما هنوز مانده بود تا درسش تمام شود. اما در این اثنا، با زهرا قریب ازدواج کرد. بانویی که فرزند میرزا عبدالعظیم قریب گَرَکانی و فارغ‌التحصیل مدرسه ژاندارک بود و نسبت فامیلی دوری هم با قریب داشت.

از راست: رضا بهبودی (آغاز میانسالی مهندس بازرگان)، ناصر هاشمی (آغاز میانسالی دکتر قریب)

دوباره به فرانسه بازگشت. یک سال در رشته طب اطفال فعالیت کرد. همچنین در دو دوره شش ماهه در کنار استادان خود، به بررسی بیماری‌های پوستی و مقاربتی و بیماری‌های عصبی پرداخت تا سرانجام در سال ۱۳۱۶ از رساله دکترای خود با عنوان «وقفه‌های تنفسی شیرخواران» دفاع کرد و حائز رتبه «بسیار خوب» شد.  او و همسرش به همراه نخستین فرزند، ناهید که در آنجا متولد شده بود، در سال ۱۳۱۷ به ایران برگشت - و بعد، سه فرزند بعدی؛ حسین، محسن و مریم متولد شدند - . دو سالِ خدمت نظام، در بهداری ارتش گذشت. در سال ۱۳۱۹ به عنوان دانشیار طب اطفال در دانشگاه تهران به فعالیت علمی مشغول شد. در همین سال هم، به همراه دکتر حسن اهری، کتاب «مشکلات طب کودکان» را به چاپ رساند تا مرجعی برای اهل طب باشد - که جلد دومش هم در سال ۱۳۳۵ به طبع رسید - .

دکتر قریب در دوره استاژ بیماری‌های کودکان/ بیمارستان رازی، ۱۳۲۷

او که تا آن زمان، در کنار پدر زندگی می‌کرد، تصمیم گرفت مستقل شود. او خانه‌ای در خیابان پهلوی، چهارراه حشمت‌الدوله، در ازای ماهی صد تومان اجاره کرد که هم خانه‌اش بود و هم مطبش.

اما وقتی شارل ابرلن (Charles Oberling)، استاد پاتولوژی بیمارستان‌های پاریس به ایران آمد تا دانشکده پزشکی دانشگاه تهران را راه اندازد، او را به عنوان دانشیار و نخستین استاد کرسی بیماری‌های کودکان منصوب کرد. او ابتدا در بخش اطفال بیمارستان رازی و بعدها بیمارستان هزارتختخوابی مشغول شد. اما مطب را هم رها نکرد و هرروز از ۲ بعدازظهر تا ۹ شب طبابت می‌کرد و در آخرین سال طبابت، ثلث رسم آن زمان، یعنی ۵۰ تومان بیشتر حق معاینه دریافت نمی‌کرد.

دکتر قریب در حلقه شاگردان

به پاس خدمات او به جهان پزشکی، سفیر فرانسه در سال ۱۳۳۱، نشان لژیون دونور را به او اهدا کرد اما این دلیل نمی‌شد، او در برابر ظلم نظام ظالم سکوت کند. او و یازده استاد دیگر ازجمله دکتر یدالله سحابی، مهندس مهدی بازرگان و دکتر کریم سنجابی، در اعتراض به قرارداد کنسرسیوم که پس از کودتای ۲۸ مرداد به امضا رسید، بیانیه‌ای نوشتند که «تمام زحمات و محرومیت‌ها و خدمات و قربانی‌های ملت ایران در راه حصول حق ملّی را می‌خواهند بر باد دهند. هیچ‌وقت وضع کشور ما به این اندازه اسف‌انگیز و دلخراش نبود، آزادی عمل جز برای اشخاصی که با دریافت دستمزد ‏ناچیزی درصدد تأمین منافع استعماری باشند وجود ندارد، تمام روزنامه‌های مخالف دولت در توقیف، چاپخانه‌ها تحت ‏کنترل شدید می‌باشند، انواع و اقسام فشار و تضییقات برای ملیون و آزادی‌خواهان و شکنجه‌های وحشیانه برای مبارزان راهِ ‏حقیقت و آزادی وجود دارد و اکثر زعمای قوم، که مورد علاقه و تکریم ملتند، یا در گوشه‌ی زندان و اختفا به‌سر می‌برند یا ‏تحت نظر مأمورین انتظامی می‌باشند. منظور غایی و اصلی از تمامِ این اَعمال همانا انجام قراردادی برای نفت ایران و ‏تثبیت اوضاع و احوال سابق است که مباین با حیثیت و استقلال و آزادی ملی است. هر قراردادی را که با چنین قیود و ‏شروط و کیفیات امضاء و تصویب و مبادله نمایند منبعث و ناشی از اراده‌ی ملت ایران نیست و باطل و کان‌لم‌یکن و ملغی‌‏الاثر می‌باشد و برای ملت ایران به‌هیچ‌وجه الزام‌آور نخواهد بود» و امضا کردند. شاه خواستار اخراج فی‌الفورِ آنان شد. اما دکتر علی‌اکبر سیاسی که رئیس دانشگاه بود، زیر بار نرفت و خود استعفا داد. آنها اما اخراج شدند. در نتیجه استادان اخراجی، تصمیم می‌گیرند، برای امرار معاش، شرکت تجهیزات ساختمانی ایجاد می‌کنند. مخفف دوازده استاد اخراجی دانشگاه می‌شود «داد» اما با جدایی یک نفر از آنها، نام آن شرکت به «یاد» تغییر می‌کند. اگرچه یک سال بعد، همه آنها با نشستن منوچهر اقبال بر کرسی ریاست دانشگاه تهران به خانه دوم خود بازمی‌گردند.

تابلو مطب دکتر قریب

قریب در سال ۱۳۳۵، به همراه جمعی از دوستانش، «انجمن پزشکان کودکان ایران» را پایه می‌گذارد، که خود تا پایان عمر، اداره‌گرش بود. جالب آنکه او با علمایی چون آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله موسوی زنجانی، آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله فیروزآبادی رابطه‌ای حسنه داشت، چنانکه بیمارستان آیت‌الله گلپایگانی قم، به توصیه او ساخته شد.

همایشی در جهان نبود که در حوزه طب اطفال باشد و او به آن دعوت نشود و به ترتیب در سال‌های ۱۳۴۲، ۱۳۴۴، ۱۳۴۶ و ۱۳۵۰ به فرانسه، ژاپن، ترکیه و اتریش رفت تا در کنگره طب اطفال، کنگره بین‌المللی کودکان، سمینار مطالعه برای سلامتی کودکان و سیزدهمین کنگره بین‌المللی طب اطفال شرکت کرد.

آزمایشگاه مرکز طبی کودکان

او که عضو انجمن جهانی طب اطفال نیز بود، در سال ۱۳۴۷، مرکز طبی کودکان را به همراه دکتر اهری پایه گذاشت. آنها به دنبال مرکزی تخصصی بودند تا همه پزشکان و کارکنان علمی آن در همین رشته تخصص می‌داشتند و مجهز به دستگاه‌های علمی و کامل باشد. بیمارستان با ۵۰ تختخواب در تقاطع خیابان پهلوی و تخت جمشید آغاز به‌کار کرد. دکتر اهری که ریاست بیمارستان را برعهده گرفت در صفحه نخست قرآنی که برای افتتاح این مرکز آورده شده بود، نوشت: «در روز چهارشنبه دهم آبانماه سال ۱۳۴۷ شمسی (اول نوامبر ۱۹۶۷ میلادی) که مصادف با ۲۷ رجب ۱۳۸۷ قمری و عید بزرگ مبعث بود این قرآن را به مرکز طبی کودکان آوردم و به فضل خدای متعال و همکاری کارکنان این مرکز موفق به تکمیل وسایل و تجهیز شدیم و روز چهارشنبه پانزدهم آبانماه ۱۳۴۷ (۶ نوامبر ۱۹۶۸ میلادی) که مصادف با شب میلاد حضرت قائم (۱۴ شعبان ۱۳۸۸ قمری) بود علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران مرکز طبی کودکان را افتتاح و از این جهت مورد پسند و رضایت خداوند گردید.»

پزشکی در حال معاینه یک کودک در مرکز طبی کودکان/ ۱۳۵۱

دکتر اهری اما سه‌سال بعد دار فانی را وداع گفت و دکتر قریب عهده‌دار امور آن شد. هرچند پیمانه عمر او که - در سال ۱۳۵۲، نشان درجه یک فرهنگ را کسب کرد - پر شد و ساعت پنج بامداد سه‌شنبه اول بهمن ۱۳۵۳ به سبب سرطان مثانه به دیدار معبود شتافت و بنا بر وصیت خود، در قبرستان شیخان قم و پیش پای پدر - که ۲۵ آذر ۱۳۳۲ درگذشت -  به خاک سپرده شد و بر پیکر پاکش، آیت‌الله مرعشی نجفی نماز گزارد.

دکتر حسن اهری

و کیانوش عیاری کوشید تا به‌دقت، هرآنچه در زندگی و زمانه محمد قریب گذشته است را به تصویر کشد. اما او جز زندگی قریب، آنچه بر تاریخ معاصر گذشته است را هم نمایش داد که نمونه‌های آن، مصائب ایجاد مدارس نوین، تیفوس ناشی از جنگ جهانی اول، آزار آشوری‌ها توسط  ترکان عثمانی، کودتای سوم اسفند، اعزام محصل به خارج، شرایط سربازخانه‌های عهد رضاشاه، هجوم متفقین به ایران و قحطی آن دوره، فشارهای گاه و بیگاه حاکمیت، فقر و فاقه مردم، دشواری‌های طبابت و علی‌الخصوص طب کودکان است که مهدی هاشمی (میانسالی دکتر قریب)، ناصر هاشمی (دکتر قریب در آغاز میانسالی)، شهاب کسرایی (جوانی دکتر قریب)، کاوه آهنگر (نوجوانی دکتر قریب)، پرهام کرمی (کودکی دکتر قریب)، مهران رجبی (پدر دکتر قریب)، آفرین عبیسی (همسر دکتر قریب)، رضا کیانیان (سیدرضا فیروزآبادی)، فرحناز منافی ظاهر (مادر دکتر قریب)، رضا بابک (مهندس بازرگان در میانسالی)، رضا بهبودی (مهندس بازرگان در جوانی)، هوشنگ توکلی (علی‌اکبر سیاسی)، امیرحسین صدیق (عموزاده دکتر قریب)، بهاره افشاری (همسر دکتر قریب در جوانی) و محمود بنفشه‌خواه (یحیی عدل)، مهم‌ترین بازیگران آن بودند.

خانه دکتر قریب/ میدان فلسطین، پارکینگ سازمان تبلیغات اسلامی

جالب است بدانید، همین حالا، آخرین خانه‌ای که او در آن زیست، در پارکینگ سازمان تبلیغات اسلامی واقع است و بدل به حسینیه آنجا شده است. ظاهرا تلاش‌های پسر بزرگ او، دکتر حسین قریب که خودِ او امسال هشتاد ساله شد، تا به اکنون به جایی نرسیده است. روزنامه تهران امروز، طی گزارشی که در ۲۰ بهمن ۱۳۸۸ منتشر شد، نوشت: «خانه دکتر قریب توسط شهردار وقت تهران، مهندس ابتهاج در سال ۱۳۱۸ با کمک معماران ایرانی و خارجی ساخته شده و از نظر میراث فرهنگی ارزش ثبت و نگهداری دارد» و در ادامه و پس از اشاره به خانه نخست دکتر - که پیشتر در همین گزارش ذکر آن رفت – آورده است: «بچه‌های دکتر که بزرگ شدند، خانه برایشان تنگ شد و احتیاج به منزل وسیع‌تر و بزرگ‌تری داشتند. یک روز دکتر قریب در سلمانی می‌شنود که مهندس ابتهاج منزلی در میدان فلسطین دارد که در معرض فروش است. باغچه‌ای وسیع و ساختمانی بسیار عالی. این خانه به مبلغ ۱۲۰هزار تومان خریداری شد.» که البته همسر قریب هم در خاطراتش آورده است: «بعد از گذشت هفت سال در خیابان ولیعصر صاحب خانه مجللی شدیم. روزی که خواستیم به محضر برویم، دکتر به من گفت که می‌خواهم این منزل را به‌نام شما بخرم. اصلا باورم نمی‌شد. مدت ۲۷ سال در آن منزل با خوشی و شادی گذشت. بچه‌ها به دبستان فردوسی در خیابان طالقانی (تخت‌جمشید سابق) می‌رفتند و بعدا ناهید به مدرسه انوشیروان دادگر و مریم به مدرسه ژاندارک سابق و حسین به دبیرستان البرز رفتند.»

دکتر قریب و همسرش/ تهران، خانه میدان کاخ، ۱۳۴۴

حسین قریب - فرزند دوم دکتر - هم درباره این خانه نوشته است: «این خانه در گوشه‌ شرق میدان کاخ و شماره‌ پلاکش ۳۴ بود. شماره‌ تلفن‌اش در پنج سال اول ۳۹۴۸ بود و سپس به ۴۳۹۴۸ تغییر پیدا کرد. آن‌جا احتمالاً در سال ۱۹۴۰ [۱۳۱۹-۱۳۲۰ ش.] توسط غلامحسین ابتهاج ساخته شده بود که در دوران رضا پهلوی شهردار تهران بود. در سال ۱۳۲۴ خانه را خریدیم و به آن نقل مکان کردیم. آن موقع ۱۴۰هزار تومان قیمت داشت و یکی از خانه‌های بسیار معدودی بود که سیستم گرمایش مرکزی داشتند. خانه‌ ما سه طبقه داشت: سه حمام و دستشویی، چهار اتاق‌خواب، و استخری در باغ. محل اسکان خدمتکاران در جنوب باغ بود و چهار اتاق و یک حوض داشت. مساحت زمینی که این خانه در آن ساخته شده بود ۱۲۰۰ مترمربع بود. جلوی خانه، یعنی بخش شمالی‌اش، یک گاراژ و سه اتاق اضافی وجود داشت که پدرم از آن به عنوان مطب استفاده می‌کرد. اتاق‌های مطب بازسازی شدند و برای ملاقات با بیماران در آن‌ها تغییراتی داده شد. ساختمان اصلی و باغ بدون تغییر باقی ماندند. ما از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۵۳ در آن خانه بودیم. خانه میدان کاخ را به قیمت سه میلیون تومان در سال ۱۳۵۳ به عزیز فرمانفرمایان (معمار) و پروفسور یحیی عدل فروختیم. زمانی‌که در خانه‌ میدان کاخ زندگی می‌کردیم، آقای محسن رئیس در گوشه‌ غربی میدان می‌زیست. سفیر بود و خانواده‌اش را می‌شناختیم. آقای عزیز فرمانفرمایان، که معمار بود، پایین‌تر از میدان کاخ زندگی می‌کرد. آقای احمد قوام‌السلطنه چند خانه پایین‌تر در خیابان کاخ خانه داشت و خانه‌اش اکنون سفارت فلسطین است. آن‌ها بیماران و دوستان پدرم بودند. مغازه‌های دور و بر میدان شامل سبزی‌فروشی، قصابی، و نانوایی می‌شدند. علاوه بر این‌ها، فروشگاه لوازم‌التحریر خرمی، از سمت فردوسی آن‌طرف خیابان بود. معمولاً به سینما دیانا یا تخت‌جمشید می‌رفتیم. به خانه‌ میدان کاخ‌مان علاقه‌مندم و بارها به افراد مختلفی در تهران گفته‌ام که به نام دکتر محمد قریب بازسازی‌اش کنند. با این حال، موفق نبوده‌ام. متأسفانه، اطلاعات کمی از خانه‌مان در تهران داریم و هیچ عکسی ازآن‌جا نداریم.»

دکتر قریب/ بیمارستا رازی، ۱۳۲۷

او - که با بدرالزمان قریب، سُغدی‌شناسِ شهیر، با آرزوی طول عمر، نسبت فامیلی دارد - سردیسش، چهارم آبان ۱۳۹۲، در پارک علم و فناوری پردیس رونمایی شد، چنین به شاگردان توصیه می‌کرد: «شما که قرار است پزشک کودکان شوید، همیشه موقع معاینه و معالجه سعی کنید که بچه‌ها را مثل فرزندان خود بدانید و دلسوزانه برایشان کار کنید؛ همان‌طور که یک پدر نگران سرنوشت کودکش است.»

سردیس دکتر قریب/ پارک علم و فناوری پردیس

مردی که دکتر عبدالحمید حسابی‌ که خود روزهای ۸۸ سالگی را می‌گذراند و سابق، استاد جراحی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود، درباره استاد خود، گفته است: «تعجب نکنید که یک جراح چگونه شاگرد یک استاد بیماری‌های کودکان بوده است...؟ این شاگردی مربوط به دوران دانشجویی پزشکی است. در زمان ما دانشجویان در سال چهارم باید یک دوره بیماری‌های اطفال را می‌گذراندند. منتهی وسعت طب اطفال و محدودیت دوره چند ماهه؛ دانشجویان علاقه‌مند آن دوره را راضی نکرد و همگی از دکتر قریب تقاضا کردند در دوران تعطیلات تابستان همه دانشجویان اجازه داشته باشند از محضر ایشان بهره‌مند گردند. از آنجا که بخش کودکان آن سال‌های بیمارستان هزار تختخوابی - امام خمینی فعلی - ‌با آن اطاق‌های کوچک و تخت‌های کوچک‌تر گنجایش آن همه دانشجو را نداشت و آمفی تئاتر بیمارستان را هم به‌علت تعمیرات تابستانی در اختیار ما نمی‌گذاشتند دانشجویان از استاد خواهش کردند اگر ممکن است در فضای آزاد شمال بیمارستان تجمع کرده و استاد در مورد بیماران و مشکلات طب اطفال بحث نمایند. موافقت استاد شوری در دانشجویان برانگیخت، به طوری که غیر از دانشجویان سال چهارم آن زمان؛ بسیاری از کارورزان و دستیاران بخش‌های دیگر بیمارستان هم در این گردهمایی روزانه حضور می‌یافتند. دکتر قریب در فضای آزاد شمال بیمارستان روی صندلی می‌نشست و بقیه ایستاده یا نشسته روی زمین گرد ایشان حلقه می‌زدند و کودکان بیمار یک به یک روی برانکارد آورده شده و درباره بیماری‌های آنها بحث و مجادله می‌شد. این اجتماع خاطره‌انگیز که بسیاری از شاهدان آن خوشبختانه زنده هستند. آنچنان در فضای آموزشی آن ایام انعکاس پیدا کرد که مدت‌ها نقل محافل پزشکی بود. تجمعی که بدین منظور نه قبل از آن برگزار شده بود و نه بعد از آن برگزار گردید.»

حالا، با این اوصاف، تماشای دوباره «روزگار قریب»، که هرشب ساعت ۲۳ از شبکه شما پخش می‌شود را از دست ندهید.

مزار دکتر قریب/ قم، قبرستان شیخان

برچسب‌ها ایران‌ شناسی محمد قریب طب کودکان

منبع: ایرنا

کلیدواژه: ایران شناسی محمد قریب طب کودکان فرانسه فرانسه فرانسه فرانسه فرانسه ژاپن ترکیه فلسطین فلسطین فلسطین ایران شناسی محمد قریب طب کودکان مرکز طبی کودکان دکتر محمد قریب دکتر قریب روزگار قریب میدان کاخ ساخته شد طب اطفال آیت الله بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۲۲۳۴۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

موفقیت به لطف حجاب و ۳ فرزند

قصه امروز از آن قصه‌هایی است که پای دل در میان است و فرمول همیشگی، سر سوزن ذوق و خرده‌‍‌هوش و یک عالمه ایمان. قصه‌ای که در هیاهوی «نمی‌شود و نشد و نکن» درست دیوار به دیوار هجمه فرهنگ منحط غرب و شلوغی‌های امروز و فردا و پسین فردا؛ درخشیده و باب همدلی و همراهی شده و گوش به گوش تا آن سر فلک رسیده.

قصه درخشان لیلا بانو، قصه مادرانگی توام با شکوه است و موفقیت؛ قصه خدمت‌رسانی همزمان با تحصیل و تخصص و فرزندآوری، او مرزهای نشد و نمی‌شود و کاش و ای کاش را درنوردیده و جایگاهی والا در اجتماع ترسیم کرده است.

جایگاهی که با الگوبرداری از ریحانه‌النبی به منصه ظهور رسیده و چندین و چند بُعد را در مقام عمل به مرحله اجرا درآورده است. لیلا بانو تا دلت بخواهد رخ در رخ موفقیت و پیشرفت گام برداشته و پزشک متخصص شده و سه فرزند صالح به ایرانِ جان هدیه کرده است. او باز هم دست از تلاش برنداشته و تصورات موهم آن‌ور آبی‌ها را برملا ساخته، او اشتغالزایی و خدمت به محرومان را در کارنامه دارد و به گمانم روز به روز نعمتش افزون می‌شود آخر نگاهش به سیره‌ای اصیل و الگویی تمام عیار چون خانم فاطمه زهرا(س) گره خورده است.

  ازدواج نخبگانی

لیلا رمضانی، متخصص رادیولوژی، دهان فک و صورت سیر تا پیاز قصه امروزش را نقل می‌کند و می‌گوید: «اهل لرستان هستم و بزرگ شده تهران؛ بیشتر از شهر اهل درس و کتاب و مطالعه هم هستم، از همین بابت در سال ۸۱ با کسب رتبه ۵۲ در دانشگاه آزاد تهران در رشته دندانپزشکی عمومی مشغول به تحصیل شدم.

شب و روز توام با درس و کسب علم را در سال ۸۷ به اتمام رساندم و ظرف یک سال با همسری نخبه و هم رشته خودم ازدواج کردم؛ همسری با رتبه ۱۷ کنکور رشته دندانپزشکی.

پایان تحصیلم مصادف شد با آغاز کار اما با قید خدمت در مناطق کم‌برخوردار، هدفی که سبب شد، از سال ۸۸ تا ۹۴ در شهرستان فامنین همدان مشغول به خدمت دندانپزشکی عمومی شوم.

البته نه تنها شهرستان، طی این مدت روستاگردی داشتم، از روستاهای شیرین‌سو و گل‌تپه تا روستاهای فامنین را زیر پا گذاشتم و اقدام جهادی کردم.

خدمت به مردم در مناطق کمتربرخوردار، جزو علاقه شخصی یا هدفی متعالی من است، با این کار حس نوعدوستی در من غلیان می‌کند، گاهی درمان و وقت دیگر اصول پیشگیری را به خانواده‌های روستایی می‌آموزم و خدمتی از سر ذوق ارائه می‌دهم.»

یک قصه واقعی از پیشرفت

لیلا بانو سکان ادامه کلام را به دست می‌گیرد تا افزون بر شرح قصه کوچک اما موفقش، پرده از رازی بردارد که یحتمل پاسخ خیلی از بانوان این سرزمین است، او ادامه می‌دهد: «مابین مشغولیت‌های دندانپزشکی، کانون گرم خانواده دو نفره‌مان گرم‌تر شد و خداوند در سال ۹۰ دو فرزند پسر و دختر دوقلو به ما هدیه کرد. خب هماهنگ کردن کار و بچه‌داری و خانه‌داری مشکل بود بالاخص که محل زندگی و کارم از اقوام و خانواده دور بود و باید یک تنه از عهده این برهه از زندگی برمی‌آمدم.

البته همین شد که انتظار داشتم، بر سختی اداره امور فائق آمدم و دل به ادامه تحصیل دادم، در کنار فرزندان دوقلو، در سال ۹۴ تصمیم گرفتم تحصیلاتم را ادامه دهم.

یک دست کتاب و یک دست خانه‌داری و بچه‌داری طی طریق کردم و در آزمون تخصصی رشته رادیولوژی دهان، فک و صورت همدان شرکت و پذیرفته شدم.

دور از غلو و صحبت‌های شعاری، سخت بود اما غیرممکن نه! حتی لذت‌بخش هم بود، طنین تلاش در کنار زندگی خانوادگی و رشد فرزندانم طنین خاصی بود و هر صبح این آهنگ زیبا شنیدنی‌تر هم می‌شد.

پذیرش در دانشگاه برهه جدیدی شد در روزمرگی‌های ما، به این ترتیب که از سال ۹۴ تا سال ۹۷ مشغول تحصیل شدم و در همین سه سال موفق به کسب رتبه برتر و اتمام تحصیل شدم.

علاوه کنم، بیشتر از دانشجوی برتر دوره تخصص، چاپ مقالات مختلف داخلی و خارجی هم داشتم و این یعنی آهنگ زندگی بر وفق مرادم بود.

در این میان تحول دیگری بر زندگی چهار نفره ما حادث شد و آن خوش‌قدمی فرزند سومم در دوره تخصص بود؛ درس و بحث و تحصیل جای خود و فرزندآوری هم جای خود، اصلا منافاتی نداشت.

به گمانم فرزند سومم، نوزاد بود که در آزمون دانشنامه تخصصی شرکت کردم و با رتبه عالی این مرحله را گذراندم و به‌ عنوان هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان در رشته رادیولوژی انتخاب شدم.»

الگویی برای بانوان

خانم دکتر، موفقیت یک زن، نام‌آشناترین واژه در ایران اسلامی را پیوند می‌دهد به باقی قصه‌اش، به اهدای یک الگوی تمام‌عیار به بانوان این دیار و می‌گوید: «پایان تحصیلات در دوره تخصص هم باز مصادف شد با ارائه خدمت، آن هم خدمت‌رسانی در مناطق کم‌برخودار؛ قرعه فال این بار به شهرستان ملایر افتاد به ویژه که ملایر، مرکز تخصصی رادیولوژی دهان، فک و صورت نداشت.

نبود مرکز تخصصی سبب شد، یک مرکز در ملایر راه‌اندازی کنم و از عضویت هیأت علمی خارج شوم؛ اولین مرکز در ملایر برای هشت نفر مستقیم و غیرمستقیم اشتغالزایی به دنبال داشت و چندجانبه خدمت‌رسانی صورت گرفت، خدمتی از صمیم قلب.»

خانم دکتر سه‌فرزندی

سطر به سطر زندگی خانم دکتر، پرطمطراق است و پر از تلاش؛ آنقدری پر تلاش که سه فرزند کوچک، خانه و کاشانه و مرکز رادیولوژی را با نمره بیست اداره کرده، زین پس باز هم کلام را می‌سپاریم به لیلا بانو تا بیشتر از قبل راز باز کند، او اضافه می‌کند: «فرزند هدیه خداست و با آمدنش خیر و برکت در زندگی جریان پیدا می‌کند، حالا اگر صاحب سه یا چهار فرزند شوی که گویی لطف خداوند جانانه نصیب حالت شده؛ من مادری هستم که لطف خداوند جانانه قسمتم شده.

حتی بی‌اغراق، سه فرزند کوچکم را موثر در پیشرفتم می‌دانم نه مانع، مراحل کار و زندگی را در کنار مشکلاتش توامان با عشق و انگیزه کودکانم پشت سر گذاشتم و کوچکترین لحظه‌ای دلم نلرزید یا گلایه نکردم، فرزندانم مسیر موفقیتم را تضمین کردند و چه حسی از این زیباتر.

نعمت خداوند، همیشه راهگشا و چاره است، فرزندان من هم انگیزه‌سازم شدند خصوصا با انتقال حس زیبایی به نام مادر شدن و آرامشی که به شیره جانم نشست.

تولد فرزند برکت با خود دارد و به نظرم برخلاف نظر خیلی‌ها همین برکت خودش موفقیت و پیشرفت در زندگی است نه مانع برای رسیدن. حتی خداوند هم در قرآن می‌فرماید «اِنّ مَعَ العُسْرِ یسْراً» همراه هر سختی آسانی است، به هر حال هر برهه از زندگی با سختی‌هایی مواجه است که نباید به خاطر فرار از سختی و مصائب از نعمت فرزند داشتن محروم شد.

کار و مشغله سر جایش، نشاطی که فرزندان‌ با خود دارند و رنگ و بوی متفاوتی که به زندگی می‌دهند سرجای خودش، ناگفته نگذرم شلوغ کاری و هیاهوی بچه‌ها مثل بمب انرژی است برای من، پیش‌تر گفتم از بچه‌ها انرژی می‌گیرم و یک لبخند آنها روزم را کامل می‌سازد.

صدالبته که همراه و همسر در کسب موفقیت‌ها بی‌تاثیر نیست، آرامش خانه و برقراری کانون گرم خانواده‌ام را مدیون همراه و همسرم هستم؛ تا جایی که دکتر فلاحی طی ۱۲ سال گذشته زندگی مشترکمان در بسیاری از امور پشتیبان من بوده است.»

حجاب، عامل موفقیت یک دکتر

قصه خانم دکتر، قهرمان خانوادگی زیاد دارد، اما او به عنوان یک زن مسلمان آهنگی از زیستن را تجربه کرده که گویی تا حد امکان بی‌نقص است؛ ادامه این قصه را او نقل می‌کند: «و قصه حجابم که از سال‌های دور اولویت اولم بود، خودمانی‌تر بگویم حجابم را دوست دارم آن هم تمام و کمال، در محیط کار و تحصیل و دانشگاه هم توفیری نداشته و ندارد.

حجاب کامل، زیبنده زن مسلمان و ایرانی است، یا بهتر بگویم حجابِ زن معرف شخصیت اوست، منم زن هستم و حجاب را پوششی می‌دانم برای یک زن، خیلی هم به محدویت حجاب و سخت نگیرید و این حرف‌ها اعتقاد ندارم. من نمونه یک زن شاغل و درس خوانده هستم که در هیچ زمانی حجاب برایم محدویت نبوده، انگار می‌کنم که شناسنامه زنان باحجاب معنا پیدا می‌کند و غرورآفرین است، چه چیزی بهتر از حجاب که حافظ یک زن مومنه است، خلاصه که اعتقادم در این زمینه راسخ است و از محجبه بودنم لذت می‌برم.

و اینکه هر زنی حس خوب حجاب را درک کند هرگز از محجبه بودن دست نمی‌کشد، به گمانم لذت پوشش و حجاب در سرشت زنانه نهادینه شده.

در این مقوله اقتدا به الگوها هم کم تاثیرگذار نیست، شخصیت حضرت زهرا(س) در ابعاد مختلف گویای حجاب فاطمی است و این کرور کرور غرور و ارزش است، چیزی بیشتر از حجاب؛ ایمان و اخلاص، فرزندداری، همسرداری و ازدواج و هر بعدی که نظاره‌گر باشید، الگویی تمام‌عیار است.

امیدوارم به تاسی از خانم فاطمه(س) ما هم در این زمینه حرف برای گفتن داشته باشم.»

منبع: فارس

دیگر خبرها

  • (تصاویر) مراسم سالگرد شهادت آیت الله دکتر مرتضی مطهری
  • ماکرون: اروپا در معرض خطر قریب‌الوقوع قرار دارد
  • (ویدیو) نظر وزیر اسبق بهداشت درباره برجام و ظریف
  • آغاز به کار بیست و چهارمین کنگره مغز و اعصاب کودکان
  • روز اتحاد است/ هم‌خوانی معلمان در دیدار امروز با رهبر انقلاب + فیلم و متن
  • معلمان مشق عشق را در مکتب‌خانه‌ها تدریس می‌کنند
  • ویدیوی لو رفته جو بایدن؛ توافق قریب الوقوع با ایران؟!
  • فرجام نماینده‌ای که «نخست‌وزیر» شد
  • حماس پیشنهاد مصر را پذیرفت؛ بهترین است | توافق قریب‌الوقوع است؟
  • موفقیت به لطف حجاب و ۳ فرزند